حركت حبّي و انسان كامل(از نگاه عرفان)-(4)
حركت حبّي و انسان كامل(از نگاه عرفان)-(4)
حركت حبّي و انسان كامل(از نگاه عرفان)-(4)
نويسنده:محمدحسن عليپور
فنا، حرکت حبّي و انسان کامل
چشـم بايد كه باشد شهشناس
تا شناسد پادشاه در هر لباس
اهل معنا اين شكوه و دولت را در حيات دنيايي مييابند و ديگران در حيات اخروي.
آري! کاروان راهيان كوي دوست، كاروان فناست و به سوي فنا؛ به فنا، به «خويشتن» اصلي، به وطن، به نيستان، به حقيقت هستي، به بريدن از غربت و بيگانگيها و پندار وجود (يثربي، 1374: 428ـ430). جهت حرکت اين کاروان از نمود است به بود، از هجران به وصال، از ماهيت به هويت، از كثرت به وحدت، و از ممات به حيات.
حرکت حبّي و حيات و شعور
حركت حبّي، بدون حيات و شعورِ كثرات تصور نميپذيرد. درک و شعور لازمة قطعي عشق است. از ديد عرفان، جهانْ سراسر زنده و سميع و بصير است (حسنزاده آملي، 1378: 63). قرآن مجيد و روايات نيز به اين ويژگي تصريح كردهاند. قرآن فراوان از تسبيح و عبادت و معرفتِ موجودات سخن ميراند: «وإن من شيءٍ الّا يسبح بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم» (اسراء: 44). هويداست كه تسبيح و عبادت، مشروط بر حيات و ادراك است. برخي احاديث نيز ميگويند در غم شهادت امام حسين(ع) ماهيان دريا و پرندگان آسمان گريستند. در زيارت عاشورا آمده است اندوه مصيبت امام حسين(ع) بر آسمانها و اهلش سنگيني ميكند. دستهاي نيز شرط آفرينش موجودات را پذيرش ولايت و محبت اهل بيت عصمت(ع) معرفي كردهاند. اين همه بر حيات، شعور، علم و ديگر كمالات وجودي براي موجودات دلالت دارند. چنانكه از برخي اوليا نقل شده است كه گياهان زندهاند و حرف ميزنند و خواص خود را باز ميگويند (محمدي ريشهري، 1381: 104). به تصريح قرآن كريم، انسانهاي عادي اين حقيقت را نمييابند (شجاعي، 1376: 17).
مولانا به زبان شعر، اين مهم را چنين واميگويد:
جــمله ذرات عالــم در نـهان
با تــو ميگويند روزان و شبــان
ما سميعيـم و بصيريم و هُشيم
با شمـا نامــحرمان ما خامُشيــم
مـحرم جان جمادان كي شويد
چون شما سوي جمادي ميرويد
از جمادي در جهان جان رويد
غـلغل اجــزاي عالــم بشنويــد
معشوق عالميان
سابقة عشق و دلدادگي تكويننشينان به «برترين مظهر الاهي» بس ديرين است و به عهد ازل بازميگردد؛ پيش از آنكه پا در جهان خاكي گذارند. محبت آفريدگان به حجت الاهي، فطري و ذاتي آنهاست؛ زيرا رابطة «ظاهر و مظهر» رابطهاي ريشهاي و ناگسستني، بلكه نوعي اتحاد است. تاروپود هر مظهري از اصل و حقيقت آن تنيده شده است. «حقيقت» جان است و «رقيقت» جسم. «حقيقت» اصل ممكنات است و مظاهر شديدترين نياز را بدان دارند. البته اين حبّ دو سويه است و از طرف انسان نيز نسبت به مظاهر و خلايق، حبّ و كشش وجود دارد؛ چون موجودات از آثار و كمالات او شمرده ميشوند.
خلايق از نيروها و سربازان «خليفة حق»اند. او جان است و ديگرانْ جسم. حضور احاطي و قيومي وي در نهاد و باطن هر مظهري، پررنگتر و مؤثرتر از حضور مظهر براي خويش است. از اين رو هر موجودي پيش از آنكه به خود تعلق داشته باشد، ملك و قلمرو تصرف و ولايت ولي الله خواهد بود. هر موجودي، در مرتبة نخست و اصيل، از آنِ انسان كامل است و در مرتبة دوم و به عرَض، به خود تعلق دارد. بديهي است كه همين نسبت به گونة اصيل و ذاتي ميان انسان کامل و ساير کثرات از يک سو با مبدأ هستي از ديگر سو نيز برقرار است. انسان و مجموعة ممكنات، ملك حق و عين ربط به وي هستند. تمام هويت و اعتبار كثرات، اسناد و ربط آنان به مالك هستي است و نه جز آن.
كتابنامه
قرآن مجيد.
صحيفة سجاديه.
آشتياني، سيد جلالالدين (1375)، شرح مقدمه قيصري، چاپ چهارم، قم: دفتر تبليغات اسلامي.
ابنسينا، ابوعلي حسين (1375)، الاشارات و التنبيهات، قم: نشر البلاغة.
ابنعربي، محيالدين (1408)، الفتوحات المكية، تحقيق عثمان يحيي، القاهره: المكتبة العربية.
ابنفناري، حمزه (1384)، مصباح الانس، تهران: نشر مولي.
امام خميني، سيدروحالله (1376)، مصباح الهدايه الي الخلافة و الولاية، قم: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام.
ـــــــــــــ (1362)، شرح دعاء السحر، تهران: النشر العلمي و الثقافي.
ــــــــــــــ (1378)، التعليقة علي الفوائيد الرضوية، الثاني، قم: مؤسسه تنظيم و نشر الآثار.
جوادي آملي، عبدالله (1380)، تسنيم، قم: اسراء.
حسنزاده آملي، حسن (1380)، انسان در عرف عرفان، تهران: سروش.
رحيميان، سعيد (1376)، تجلي و ظهور در عرفان نظري، قم: دفتر تبليغات اسلامي.
شجاعي، محمد (1376)، معاد، چاپ دوم، تهران: شركت سهامي انتشار.
الشيرازي، صدرالدين (1423)، الحكمة المتعالية، بيروت: داراحياء التراث العربي.
عابدي، احمد (1374)، «حرکت حبّي»، نامة مفيد، شمارة دوم.
فيض کاشاني، ملامحسن (بيتا)، کلمات مکنونه، تهران: انتشارات فراهاني.
قمي، عباس (1374)، کليات مفاتيح الجنان، قم: تعاوني ناشران قم.
قيصري، داود (1416)، شرح فصوص الحكم، قم: انوار الهدي.
مجلسي، محمدباقر (1403)، بحارالانوار، بيروت: الوفاء.
محمدي ريشهري، محمد (1381)، كيمياي محبت، چاپ يازدهم، قم: دارالحديث.
مولوي، جلالالدين محمد (1382)، مثنوي معنوي، چاپ پانزدهم، تهران: طلوع.
همايي، محمد (1376)، مولوينامه، چاپ نهم، تهران: نشر هما.
يثربي، سيديحيي (1374)، عرفان نظري، چاپ دوم، قم: دفتر تبليغات اسلامي.
منبع: www.urd.ac.ir
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}